فداکاری واخلاص
نصف شب ازشناسایی برگشته بود.وقتی می بیندبچه هاتوی چادرخوابیدند"همان جابیرون چادرمیخوابد.بسیجی آمده بودنگهبان بعدی رابیدارکند…می بیندبیرون چادرکسی خوابیده است.باقنداق اسلحه به پهلوش می زندوبلندش میکندومی گوید:پاشوّ،نوبت پست شماست.آقامهدی هم بلندمی شود،اسلحه رامیگیردومی رودسرپست وتاصبح نگهبانی می دهد!صبح زودنگهبان به آن بسیجی می گوید:چرادیشب من روبیدارنکردی؟وقتی به محل نگهبانی می روند،می بینندفرمانده لشگر(شهیدمهدی زین الدین)داردنگهبانی می دهد!
گرداورنده:مرضیه نظرپور